صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 12 صفحه بعد

پارسی وب ایرانیان

پارسی وب ایرانیان

منوي اصلي

آرشيو موضوعي

آرشيو مطالب

لينکستان

امکانات

ورود اعضا:

آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 7
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 157
بازدید ماه : 482
بازدید کل : 385665
تعداد مطالب : 169
تعداد نظرات : 192
تعداد آنلاین : 1

<-PollName->

<-PollItems->


کد آهنگ هاي داريوش


ستارخان

سردار ملی بزرگ و مبارز دوران مشروطه ستار قره داغی سومین پسر حاج حسن قره داغی در سال ۱۲۸۵ ه ق در قره داغ اذربایجان بدنیا امد....ستار در جوانی به جرگه لوطیان (جوانمردان، یا اهل فتوت) محله امیر خیز تبریزدرآمد و در همین باب در حالی که به دفاع از حقوق طبقات زحمتکش بر می‌خاست با مأمورین محمدعلی شاه درافتاد و به ناچار از شهر گریخت و مدتی به راهزنی مشغول شد، اما از ثروتمندان می‌گرفت و به فقرا می‌داد. سپس با میانجیگری پاره‌ای از بزرگان به شهر آمد و چون در جوانی به درستی و امانتداری در تبریز شهرت داشت به همین دلیل مالکان حفاظت از املاک خود را به او می‌سپردند. او هیچ گاه درس نخواند و سواد خواندن و نوشتن نداشت، اما هوش آمیخته به شجاعتش و مهارت در فنون جنگی و اعتقادات مذهبی و وطن دوستی اش، او را در صف فرهیختگان عصر قرار می‌داد..

او در مدت یازده ماه از ۲۰ جمادی الاول ۱۳۲۶ ق تا هشتم ربیع الثانی ۱۳۲۷ ق رهبری ِ مجاهدین تبریز و ارامنه و قفقازی‌ها را بر عهده داشت و مقاومت شدید و طاقت فرسای اهالی تبریز در مقابل سی و پنج الی چهل هزار نفر قشون دولتی ، با راهنمایی و رهبریت او انجام گرفت، به طوری که شهرت او به خارج از مرزهای کشور رسید و در غالب جراید اروپایی و آمریکایی هر روز نام او با خط درشت ذکر می‌شد و درباره مقاومت‌های سرسختانه وی مطالبی انتشار می‌یافت.پس از ماهها محاصره تبریز قوایروسیه با موافقت دولت انگلیس و محمد علی شاه،از مرز گذشتند به سوی تبریز حرکت کردند و راه جلفا را باز کرد.ستارخان و دیگران مجاهدین تبریز که به شدت از روسها متنفر بودند، برای رفع بهانهٔ تجاوز روسها تلگرافی به این مضمون به محمد علی شاه فرستادند :

         شاه به جای پدر و توده به جای فرزندان است . اگر رنجشی میان پدر و فرزندان رخ دهد نباید همسایگان پا به میان گزارند . ما هرچه می خواستیم از آن در می گذریم و شهر را به اعلی حضرت می سپاریم . هر رفتاری که با ما می خواهند بکنند و اعلی حضرت بیدرنگ دستور دهند که راه خوار و بار باز شود و جایی برای گذشتن سپاهیان روس به ایران باز نماند.

.محمد علی شاه پس از دریافت این تلگراف به نیروهای دولتی دستور ترک محاصره داد اما روسها به پیشروی ادامه دادند و وارد تبریز شدند، ستارخان حاضر به اطاعت از دولت روس نشد و در اواخر جمادی الثانی ۱۳۲۷ق (اواخر ماه مه ۱۹۰۹م) به ناچار با همراهانش به قنسول خانه عثمانی در تبریز پناهنده شد. در منابع ذکر شده‌است که ستارخان به کنسول روس (پاختیانوف) که می‌خواست بیرقی از کنسول خانه خود به سر در خانه ستارخان زند و او را در زینهار دولت روس قرار دهد گفت: «ژنرال کنسول، من می‌خواهم که هفت دولت به زیر بیرق دولت ایران بیایند. من زیر بیرق بیگانه نمی‌روم.»پس از عقب نشینی قوای روس مردم شهر به رهبری ستارخان در برابر حاکم مستبد تبریز رحیم خان قد علم کردند و او را از شهر بیرون راندند، اما اندکی بعد ستارخان در زیر فشار دولت روس، دعوت تلگرافی ملامحمدکاظم خراسانی و جمعی از ملیون را پذیرفت و با لقب سردار ملی به سوی تهران حرکت کرد. در این سفر باقرخان سالار ملی نیز همراه او بود....هدف دولت مشروطه از این اقدام که به بهانه تجلیل از ستارخان و باقرخان صورت گرفته بود در واقع کنترل اذربایجان و خلع سلاح مجاهدین تبریز بود. روز شنبه ۷ ربیع الاول سال ۱۳۲۸ق در شب عید نوروز، جمعیت زیادی از مردم و رجال شهر از جمله یپرم خان ارمنی برای وداع با ستارخان و باقرخان جمع شدند و آنان درمیان هلهله جمعیت از منزل خود بیرون آمدند و به سوی تهران حرکت کردند. در بین راه نیز در شهرهای میانه، زنجان، قزوین و کرج استقبال باشکوهی از این دو مجاهد راستین آزادی به عمل آمد و هنگام ورود به تهران نیمی از شهر برای استقبال به مهرآباد شتافتند و در طول مسیر چادرهای پذیرایی آراسته با انواع تزیینات، و طاق نصرت‌های زیبا و قالی‌های گران قیمت و چلچراغ‌های رنگارنگ گستردند. در سرتاسر خیابان‌های ورودی شهر، تابلوهای زنده باد ستارخان و زنده باد باقرخان مشاهده می‌شد. تهران آن روز سرتاسر جشن و سرور بود. ستارخان پس از صرف ناهار مفصلی که در چادر آذربایجانی‌های مقیم تهران تدارک دیده شده بود به سوی محلی که برای اقامتش در منزل صاحب اختیار (محلی در خیابان سعدی کنونی) در نظر گرفته بودند رفت. او مدت یک ماه مهمان دولت بود، اما به دلیل وجود سربازان و کمی جا دولت، محل باغ اتابک (محل فعلی سفارت روسیه) را به اسکان ستارخان و یارانش و محل عشرت آباد را به باقرخان و یارانش اختصاص داد. پس از چند روزی که نیروهای هر دو طرف در محل‌های تعیین شده اسکان یافتند مجلس طرحی را تصویب نمود که به موجب آن تمامی مجاهدین و مبارزین غیرنظامی از جمله افراد ستارخان و خود او می‌بایست سلاح‌های خود را تحویل دهند. این تصمیم به دلیل بروز حوادث ناگوار و ترور مرحوم سید عبدا...بهبهانی و میرزاعلی محمدخان تربیت از سران مشروطه گرفته شده بود.، اما یاران ستارخان از پذیرفتن این امر خودداری کردند. به تدریج مجاهدین دیگری که با این طرح مخالف بودند به ستارخان و یارانش پیوستند و این امر موجب هراس دولت مرکزی شد.سرداراسعد به ستارخان پیغام داد که «به سوگندی که در مجلس خوردید وفادار باشید و از عواقب وخیم عدم خلع سلاح عمومی بپرهیزید.»، اما باز یاران ستارخان راضی به تحویل سلاح نشدند....

بعدازظهر اول شعبان ۱۳۲۸ق قوای دولتی، که جمعا سه هزار نفر می‌شدند به فرماندهی یپرم خان، یار قدیمی ستارخان در تبریز و رئیس نظمیه وقت باغ اتابک را محاصره کردند و پس از چندبار پیغام ، هجوم نظامیان به باغ صورت گرفت و جنگ بین قوای دولتی و مجاهدین آغاز گشت. در این جنگ قوای دولتی از چند توپ و پانصد مسلسل شصت تیر استفاده کردند و به فاصله ۴ ساعت ۳۰۰ نفر از افراد حاضر در باغ کشته شدند. ستارخان راه پشت بام را در پیش گرفت، اما در مسیر پله‌ها در یکی از راهروهای عمارت تیری به پایش اصابت کرد و مجروح شد و قادر به حرکت نبود. اندکی بعد قوای دولتی او را دستگیر کردند و به منزل صحصام السلطنه بردند و خود و اتباعش ناچار به خلع سلاح شدند بعد از این وقایع، ستارخان خانه نشین شد و پزشکان حاذق برای مداوای پای او تمام تلاش خود را کردند، اما معالجات به جایی نرسید و در تاریخ ۲۸ ذی الحجه ۱۳۳۲هـ. ق (۲۵ آبان ۱۲۹۳ش/ ۱۶ نوامبر ۱۹۱۴م) در تهران درگذشت و برخلاف وصیتش، در باغ طوطی در جوار بقعه حضرت عبدالعظیم حسنی در شهرری درحالی که هزاران هزار تهرانی با چشمانی گریان جنازه او را تشییع می‌کردند به خاک سپرده شد. او هنگام فوت حدود ۵۳ سال داشت....

منبع:http://www.parsilegends.blogfa.com/

 

 

نويسنده: مانیا تاريخ: 11 آبان 1389برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

جواد خان گنجه اي دليري ايراني كه در مقابل قواي روس تا پاي جان از وطن و ناموسش دفاع كرد

نامه‌ جوادخان‌ به‌ كلنياس‌ سي‌سي‌يانف‌ ( در باب آمادگي براي دفاع از ايالت گنجه )


 
1218 هجري‌ قمري‌ (1182 خورشيدي‌ / 1803 ميلادي‌)
درين‌ وقت‌ كاغذي‌ كه‌ فرستاده‌ بودي‌ رسيد و نوشته‌ بودي‌ كه‌ در ايام‌ طومار دده‌ فال‌ گنجه‌ تابع‌ گرجستان‌بود. اين‌ سخنان‌ را هيچ‌ كس‌ نشنيده‌ است‌ اما پدران‌ ما كه‌ عباس‌ قلي‌ خان‌ و سايرين‌ باشد در گرجستان‌ حاكم‌بوده‌اند هرگاه‌ قبول‌ ننمايند، از مردان‌ پير اهل‌ گرجستان‌ تحقيق‌ نماييد كه‌ عباسقلي‌ خان‌ در گرجستان‌ حاكم‌ ووالي‌ بوده‌ است‌ يا نه‌ و بالفعل‌ مسجد و دكان‌ او در گرجستان‌ هست‌ و خلعت‌ و تعليقه‌ او هم‌ در خانه‌ اهل‌گرجستان‌ است‌ و از ايام‌ پدر اراكلي‌ خان‌ و پدر ما سر حد گنجه‌ و گرجستان‌ معلوم‌ بوده‌ كه‌ از كجا تا به‌ كجاست‌ وما اين‌ سخن‌ها را به‌ زبان‌ نمي‌آوريم‌ و هرگاه‌ بگوييم‌ هم‌ كه‌ پدران‌ ما در گرجستان‌ والي‌ بوده‌ است‌ كسي‌ قبول‌نمي‌كند و به‌ اين‌ سخن‌ گرجستان‌ را كسي‌ به‌ ما نمي‌دهد... و ديگرآنكه‌ نوشته‌ بودي‌ كه‌ پيش‌ ازين‌ به‌ گرجستان‌ تابع‌ بودي‌ معلوم‌ شما باشد كه‌ الحال‌ رقم‌ پادشاه‌ شما در دست‌ ماهست‌ ببيند كه‌ در آن‌ رقم‌ ما را بيگلربيگي‌ گنجه‌ بود يا تابع‌ گرجستان‌ ازين‌ معني‌ معلوم‌ است‌ كه‌ سخن‌ شماخلاف‌ قول‌ شماست‌.
و ديگر آنكه‌ نوشته‌ بودي‌ كه‌ گرجستان‌ به‌ پادشاه‌ تعلق‌ دارد و از تجار او هم‌ مال‌ گرفته‌ايد درست‌ است‌ اماروز اول‌ كه‌ شما وارد گرجستان‌ شديد بر شما نوشتيم‌ و آدم‌ فرستاده‌ معلوم‌ كرديم‌ كه‌ «نصيب‌» كه‌ رعيت‌ ماست‌ واز ما روگردان‌ شده‌ اموال‌ تجار ما را گرفته‌ است‌ و خيال‌ كرديم‌ كه‌ شما نوكر پادشاه‌ هستيد البته‌ با ديوان‌ حق‌كرده‌ مال‌ آدم‌ ما را گرفته‌ مي‌دهيد و نصيب‌ و ساير شمس‌ الدينلوها را كه‌ از ما روگردان‌ شده‌اند گرفته‌ به‌ ماخواهيد داد ديديم‌ كه‌ هيچ‌ كدام‌ را به‌ عمل‌ نياورديد و ما هم‌ آن‌ چه‌ گرفته‌ايم‌ از ديگر نپرسيد و ببينيد كه‌ ازرعيت‌ گنجه‌ شمكوري‌ باشد گرفته‌ايم‌ يا از اهل‌ گرجستان‌ گرفته‌ايم‌ والا هرگاه‌ بناي‌ دعوا دارد ما هم‌ آماده‌جنگ‌ هستيم‌ و اگر از توپ‌ و توپخانه‌ خود لاف‌ مي‌زني‌ از شفقت‌ خدا توپ‌ ما از شما كمتر نيست‌ هرگاه‌ توپ‌ شمايك‌ گز است‌ توپ‌ ما سه‌ گز و چهار گز است‌ و نصرت‌ هم‌ با خداست‌ و از كجا معلوم‌ مي‌شود كه‌ شما از قزلباش‌رشيدتر هستيد شما دعواي‌ خود را ديده‌ايد و دعواي‌ قزلباش‌ را نديده‌ايد و نوشته‌ بودي‌ كه‌ آماده‌ جنگ‌ باشد ازآن‌ وقت‌ كه‌ شما به‌ شمس‌الدينلو آمديد و رعيت‌ ما را تابع‌ خود كرديد از آن‌ روز تا به‌ حال‌ در تدارك‌ هستيم‌ وحاضر و آماده‌ بوده‌ايم‌ هرگاه‌ دعوا مي‌كني‌ دعوا خواهيم‌ كرد و آنكه‌ نوشته‌ بودي‌ كه‌ هرگاه‌ اين‌ سخن‌ها را قبول‌نمي‌كني‌ بدبختي‌ ترا گرفته‌ است‌ ما همچنين‌ مي‌دانيم‌ كه‌ شما هم‌ به‌ اين‌ خيال‌ افتاده‌ آمده‌ايد شما را بدبختي‌كشيده‌ از پطرزبورگ‌ قضا به‌ اينجا آورده‌ است‌. انشاءالله‌ تعالي‌ بدبختي‌ شما معلوم‌ خواهد شد.والسلام‌
(مأخذ: اسنادي‌ از روابط ايران‌ با منطقه‌ي‌ قفقاز)
 
* خاندان‌ زيادلوي‌ قاجار از دوران‌ صفويان‌، حكومت‌ ايالت‌ گنجه‌ و كوراباغ‌ (قره‌باغ‌) را داشتند. جوادخان‌ آخرين‌ حكمران‌ايران‌ در گنجه‌ بود كه‌ در نبرد برابر روسيان‌ كشته‌ شد.
* سي‌سي‌يانف در سال‌هاي نخست جنگ‌هاي روس عليه ايـران، فرمانده ارتش روسيه بود. سي‌سي‌يانف روز 10 بهمن ماه 1184 خ (30 ژانويه 1806 م) ، به بهانه‌ي صلح و گفت‌وگوي حضوري بـا حسين‌قلي‌خان فرماندار باكو، قصد قتل وي را داشت كه در اثر آتش مخافظان حسين‌قلي‌خان كشته شد. به دستور وي، سرمردي كه در خون‌ريزي شهره‌ي آفاق بود و ده‌ها هزار ايراني را به قتل رسانيده بود، به حضور فتحعلي‌شاه در تهـران فرستاده شد. 
منبع:http://www.badkobe.blogfa.com/
 
برگرفته از  سايت آذر آپادگان   http://www.azarpadgan.com

 

نويسنده: مانیا تاريخ: 11 آبان 1389برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

آموزش وبلاگ نویسی ، از مقدماتی تا پیشرفته



 

 آموزش مقدماتی »»»

آموزش ساختن یك وبلاگ  

آموزش ارسال مطلب در وبلاگ  

آموزش ویرایش و ایجاد تغییر در مطالب قبلی  

آموزش موضوع بندی وبلاگ و ایجاد زیرشاخه وبلاگ  

آموزش خواندن، تایید کردن و پاسخ دادن به نظرات بینندگان  

آموزش لینک کردن دوستان و استفاده از دو بخش پیوند های روزانه و پیوند های وبلاگ

 آموزش تغییر ظاهری وبلاگ »»»

آموزش تغییر کلی قالب وبلاگ و استفاده از قالبی جدید 

آموزش قرار دادن عکس های روی کامپیوتر شما در وبلاگتان 

 آموزش پیشرفته »»» 

آموزش ایجاد و حذف بخش ادامه مطلب وبلاگ 

آموزش لینک دادن به متن جهت دانلود فایل بیننده 

آموزش لینک دادن به تصویر جهت باز شدن صفحه ای دیگر  

 

نويسنده: مانیا تاريخ: 10 آبان 1389برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

لطفعلي خان ؛ آخرين شهريار نگون بخت زنديه


View Image

 

آخرين پادشاه نگون بخت خاندان زند

در خاك زرخيز ايران زمين ، دلاوران و سرداران بي شماري در راه آزادي و آبادي ميهن سرفرازشان از جان ومال گذشتند تا ميهنشان هماره برقرار و پاينده باشد ، اگر چه قهرمانان ودلاورانمان رفتند اما ايران برجاي ماند ، ايراني كه با خون فرزندان پاكش جاودان مانده ، ايراني كه دلاورمردان بي شماري  چون      " لطـفـعلي خان "  را در دامان خود پرورش داد ، دلاور مردي كه از خود حماسه ها و دليري ها برجاي گذاشت آن چنان دليرانه مبارزه كرد كه خواجه قاجار و همه ي دشمنانش در برابرش سر فرود آوردند .

لطفعلي خان در سال 1148 خورشيدي ديده به جهان گشود . وي فرزند جعفرخان زند نوه ي صادق خان برادر كريم خان زند مي باشد .

پس از كشته شدن پدرش ، جعفرخان ، سر جانشینی او بین فرمانروايان زند اختلاف بوجود آمد . بالاخره حاجی ابراهیم خان ، كلانتر فارس در نهایت فداكاری سپاهی فراهم آورد و لطفعلی خان فرزند جعفرخان را كه در آن زمان در غرب فارس می زیست به شیراز فراخواند و در 15 شعبان سال 1203 مهي (قمري) وی را كه 22 سال داشت بر تخت پادشاهي نشاند.

وي داراي ويژگي هاي ظاهري و دروني ستوده اي چون خوش سيمايي و زيبايي خداداي همراه با اندامي متناسب ، دلاوري ، ورزيدگي ، نيرومندي و داراي هوشي سرشار بود وي سواركاري بي همتا ، تيراندازي چيره دست و شمشيرزني زبر دست و در جنگجويي دلاوري شجاع و بي باك و جسور بود. اوهمچنين طبعي با ذوق و روحي لطيف داشت و از وي چندين بيت نيز به يادگار مانده است . شعر زیر را که در تاریخ ایران بسیار نامور می‌باشد وی درباره شکستهایش از آقامحمد خان سروده‌است:

یا رب ستدی جهانی از همچو منی

دادی به مخنثی، نه مردی نه زنی

از گردش روزگار معلومم شد

پیش تو چه دف‌زنی چه شمشیرزنی

لطفعلي خان ، بسيار مهربان و بخشنده بود و به دليل همين اخلاق پسنديده و نيكويش در بين مردم فارس بسيار محبوبيت داشت . تا آنجا كه هر كس براي در خواست نيازي به پيش او مي رفت بي نصيب برنمي گشت .

آثار جواني و غرور سلطنت بر خان زند بسيار هويدا بود وبه همين دليل يكي از بزرگترين اشتباهاتش را انجام داد و آن يورش به كرمان بود كه هم حاج ابراهيم كلانتر را مورد رنجش خود قرار داد و هم بيهوده توان لشكريان را فرسوده ساخت و هم اينكه حاكم كرمان خود پيشتر از در اطاعت درآمده بود. حاج ابراهيم خان كلانتر نيز  باطناً با آقا محمدخان قاجار كه بزرگترين دشمن زنديه بودهمدست گرديد و بسياري از فرماندهان هوادار لطفعلي را دستگير و برخي ديگر را بكشت و شهر شيراز را به تصرف خود درآورد.

هنگامي كه خان زند به شيراز برگشت به محاصره شهر پرداخت و حاج ابراهيم كلانتر با تهديد عده اي از اطرافيان لطفعلي خان كه زن و بچه شان  را اسير خواهد كرد توانست سپاه او را پراكنده كند و خان زند با سه يا چهار نفر به سوي بوشهر رفت و فرمانرواي بندر ريگ سپاهياني به خدمت لطفعلي خان فرستاد و او توانست شكستهايي بر لشكر آقا محمد خان قاجار وارد كند. آقامحمدخان با چهل هزار سپاهي كه در اختيار داشت به سوي شيراز روانه شد ودر اين هنگام خان زند بدليل كمي نيرو به شبيخون هايي پي در پي دست مي زد .

شهريار نگون بخت زند سپس راهي طبس شد و از آنجا راهي ابرقو ، دارابگرد و نيريز شد و با گردآوري نيرويي در حدود 1500 نفر توانست سپاهي را كه آقامحمد خان به دنبال او فرستاده بود شكست دهد و به سوي كرمان رهسپار شد . در اين هنگام خواجه قاجار با سپاهيان انبوهش به محاصره كرمان دست زد كه چهار ماه آن شهر را به محاصره خود درآورده بود . و بدليل خيانت عده اي، دشمن با سه هزارنفر به درون شهر واردشد ولي شهريار شجاع با دلاوري و رشادت همه ي آنانرا شكست داد و از شهر بيرون كرد . ولي طولي نكشيد كه نجفقلي خان بر خان زند خيانت ورزيد و دروازه شهر را بروي سپاه قاجار گشود و آقامحمدخان با دوازده هزار نفر به درون شهر گام نهاد ، شجاعتي كه خان زند از خود نشان داد را نمي توان نوشت و بيان كرد وي تا غروب آفتاب دلاورانه مبارزه كرد و همراه سه نفر به دل لشكريان دشمن زد و رفت . و هنگامي كه شهر به چنگ سپاه آقا محمدخان افتاد زنان كرمان را به دست لشكريانش داد و كودكان را به اسارت بردند و چندين هزار چشم از مردان كرمان را از كاسه بدرآورد و عده ي بي شماري را به قتل رساند .

بزرگان نرماشير به وي پيامي فرستادند كه از او پشتيباني مي كنند و خان زند به شهر بم رفت . پس از مدتي حاكم بم از ترس جان به خان زند خيانت ورزيد و چندين نفر از افراد مسلح خود را براي دستگيري لطفعلي فرستاد و چون اسب او را زخمي كردند و او را در محاصره خود درآوردند و بدينگونه تواستند با وارد آوردن ضرباتي چند بر سر و دست و بازوي خان زند، او را به شدت مجروح كنند .

و بدينگونه شهريار جوان را كه در روز مصاف لشكري انبوه از دستگيريش درمانده بودند به فريب و نيرنگ و خيانت گرفتار گشت و اورا به نزد آقا محمدخان قاجار فرستادند . خان قاجار از سر اهالي مردم بم مناره ها ساخت و حقيقتاً رفتار او با لطفعلي خان شرم آور و ننگين است . با دستان خود چشمان او را از كاسه بدر آورد و وي را به سوي تهران فرستاده و پس از ارتكاب اعمالي كه قلم از نوشتن و زبان از بيان آن شرم دارد او را به قتل رسانيد و سلسله ي زنديه پس از ريختن خون يكي از رشيدترين و بهترين جوانهاي ايراني منقرض گرديد . و پيكرش در كنار امامزاده زيد در تهران به خاك سپرده شد .

هم نام شهريار زند و هم نام خواجه قاجار و كارها و كردارشان در تاريخ ثبت است و مردمان خود داور اين رويدادند .

در پايان نوشته اي از سرهارد فورد جونز را مي آورم كه درباره لطفعلي خان زند نگاشته است :

" از خوانندگان پوزش مي خواهم ، كه بيش از معمول راجع به شهرياري و بدبختي هاي لطفعلي خان قلمفرسايي مي شود ، هنگامي كه تخت پادشاهي بوجود او آراسته بود ، اينجانب مورد لطف عظيم و توجهات او واقع گرديده ويكوقت هم زمانيكه فراري بود افتخار آن دارم كه زير خيمه ي كوچكي در روي جل اسب با او همنشين و همسخن گشتم . ويژگي هاي نيكش وي را محبوب عموم پيروانش كرده بود ، دليري ، ايستادگي شجاعت و قابليتي كه هنگام واژگوني بخت از خود ابراز داشته موضوع منظومه و تصنيف هايي است كه شايد تا زبان فارسي باقي است آن سروده ها پايدار بماند . در روزگار كامروائيش داراي اخلاق انساني ، مهربان و ملايم بوده و در موقع مصايب تا آن حد كه نهاد بشر تحمل تواند كرد بزرگوار ي ، جديت، وقار ، خونسردي و عزم راسخ داشته است و اكنون سرانجام يك چنين وجود اصيل و شريفي به جايي منجر مي شود كه نسبت به شخص او اعمالي مرتكب مي شوند ، كه بدن هر شنونده را بلرزه در مي اندازد .

 و همچنين پسرش را خصي نمايند و دخترانش را به زور در ازدواج اراذل و اوباش در آورند وهمسرش را هتك احترام كنند ، از احكام قضا و قدر است . كه گر چه ما حق اعتراض نداريم وليمي توانيم از جريان آن شگفت زده شويم . "

با مرگ لطفعلي خان سلسله زنديه پايان گرفت و خانواده اش به مصيبت هاي سختي گرفتار شدند .

دليري و بي باكي اين شهريار شوند آن شده بود كه مردم از برايش سرودها و تصنيف هايي بسرايند و در كوي برزن بخوانند . در پايان يكي از اين سرودها را بازگو مي كنم :

 

بالاي بان اندران             

قشون آمد مازندران

جنگي كرديم نيمه تمام      

لطفي ميره شهر كرمان

باز هم صداي ني مياد

آواز پي در پي مياد

حاجي تو را گفتم پدر        

تو ما را كردي در بدر

خسرو دادي دست قجر      

لعنت به ريش تو پدر

باز هم صداي ني مياد

آواز پي در پي مياد

لطفعلي خان بوالهوس       

زن و بچه‏اش بردند طبس

مانند مرغي در قفس         

طبس كجا تهران كجا

باز هم صداي ني مياد

آواز پي در پي مياد

لطفعلي خان مرد رشيد         

هر كس رسيد آهي كشيد

مادر، خواهر، جامه دريد      

لطفعلي خان بختش خوابيد

باز هم صداي ني مياد

آواز پي در پي مياد

View Image

منبع:http://parspedia.blogfa.com/

 

نويسنده: مانیا تاريخ: 10 آبان 1389برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

آموزش دانش در ايران باستان

در ديد ايرانيان باستان ، اهورامزدا سرچشمه ي شناخت و دانش ، و در برابر او اهريمن نماد ناداني به شمار مي آمد و به همين رو دانشجويي را برتريي بزرگ مي شمردند . در ديد آنان بايسته نبود كسي پيروي اهورامزدا را گزينش كند ولي در راه بدست آوردن دانش و سرنگون نمودن نيروي اهريمني تلاش نكند . در اوستا آمده است كه دانش نماياننده ي راه نيك است . از اين رو ايرانيان براي دانش و دانش آموزي و پرورش دانش افراد ، اهميت بسياري قايل بودند و آن را تنها ويژه پسران نمي دانستند ، بلكه پسر و دختر از يك آموزش و پرورش برخوردار بوده اند .

« چيستا » كه فرشته ي مادينه دانش است ، گواه بها دادن به دانش اندوزي دختران مي باشد . چنانكه در ايران باستان زنان دانشمند ايراني توانستند افزون بر گرفتن پست هاي هازماني (اجتماعي) حتي به پادشاهي نيز برسند و در مرزباني نيز از زنان همپاي مردان بهره گرفته مي شد . « ايراندخت » و « پوراندخت » و « گردآفريد » نماد زن تواناي ايراني و پيشرفت و برتري زنان در دوران باستان به شمار مي روند .

انديشمند توس ، فردوسي بزرگ در شاهنامه ، اهميت دانش اندوزي را چنين پنگاشت مي كند :

 

بيـاموز و بشـنو ز هـر دانشـي                 بيابي ز هـر دانشي رامشي

ز خورد و زبخشش مياساي هيچ             همه دانـش و داد دادن بسيـچ

دگـر بـا خـردمند مـردم  نشيـن                كـه نادان نباشد بر آيين وديـن

كـه دانـا تـرا دشمـن جان بـود                به از دوست مردي كه نادان بود

هـنرمـنـد بـا  مـردم  بي  هـنـر              بـه  فـرجام  هـم  خـاك  دارد بـر

وليكن از آموختن چاره نيست                كه گويد كه دانا و نادان يكيست

 

* * * * * * * * * * *

 

واژه نامه ايراني :

 

                    پـــارســي را پــاس بــداريـــم

 

علم      :   دانش

تعليم    :  آموزش

تربيت   :  پرورش

جمعه    :   آدينه

اطلاعيه :   آگهي نامه

قدرداني :   سپاس داري

اسلحه   :   جنگ ابزار

شرق    :   خاور

غرب    :   باختر

شمال    :  اپاختر

منبع:http://parspedia.blogfa.com/

 

نويسنده: مانیا تاريخ: 10 آبان 1389برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

یادی از شهیدان ایران زمین

این پست پیشکش به تمام شهیدان ایران زمین 

بهنام محمدی،شهید 12 ساله مسجد سلیمانی

 

              (فیلم خاطرات سید صالح موسوی از شهید 12 ساله، بهنام محمدی)

 

امروز روز شهادت نوجوان 13-12 ساله‌ای است که به گفته سید صالح موسوی هر وقت اسلحه ژ-3، روی دوشش می‌انداخت نوک اسلحه روی زمین ساییده می‌شد. بهنام محمدی نوجوان 13-12 ساله‌ای است که در تمام روزهای مقاومت از 31 شهریور تا 28 مهر 59 در خرمشهر ماند. و به قول تمام بچه‌های خرمشهر باعث دلگرمی رزمنده‌ها بود. اینکه نوجوانی در آن سن و سال و با آن قد و قواره کوچک در شهری که بیشتر از اینکه بوی زندگی بدهد بوی مرگ و خون می‌دهد مانده، شاید امروز برای من و تو باور‌پذیر نباشد. با خودم فکر می‌کنم چه می‌شود نوجوانی که تا قبل از 31 شهریور در کوچه با هم‌سن و سال‌های خود بازی می‌کرد و آماده شروع سال تحصیلی جدید می‌شد بعد از2 الی 3 هفته به مدافعی تبدیل می‌شود که بعد از رفتنش همه مدافعان بی‌تاب اند و از همه بیشتر سید صالح موسوی. سید صالح را صالی صدا می‌کرد.

خود صالحی می‌گفت که شب‌ها که روی پشت‌بام می‌خوابیدم از من در مورد شهادت و بهشت می‌پرسید. باز فکر می‌کنم مگر نوجوان 13- 12ساله از مرگ و شهادت چه تصویری دارد که آرزوی آن را دارد.

و باز صالحی می‌گفت که هر بار او را به بهانه‌ای از خرمشهر بیرون می‌بردیم تا سالم بماند باز غافل که می‌شدیم می‌‌دیدیم به خرمشهر برگشته و در مسجد جامع مشغول کمک است.

آن نوجوان 13-12 ساله، آن روز، به وظیفه‌اش عمل کرد. وظیفه‌اش بود که درس و مدرسه را رها کند و از شهرش دفاع کند. بیا فکر کنیم ببینیم امروز که صلح و صفاست و جنگی در کار نیست وظیفه ما چیست؟

اصلاً به وظیفمون عمل می‌کنیم یا نه؟

                                                                                                                                                         الهام رحمانی

***

پیکر بهنام محمدی شهید ۱۳ ساله دفاع مقدس ۳۰ سال پس از به شهادت رسیدنش از قبرستان کلگه به قبرستان شهدای گمنام نفتک در مسجد سلیمان انتقال می یابد تا محل انس عاشقان شهادت و دفاع شود.
به گزارش مهر، شهید بهنام محمدی در بهمن ماه سال‪ ۱۳۴۵در محله کوت شیخ خرمشهر به دنیا آمد، از همان دوران کودکی با سختیها و دشواریهای زندگی آشنا و این امر موجب شد تا برای مبارزات عالی و ارزشمند در عرصه زندگی آمادگی بیشتر به دست آورد.
با وجود تمام سختیها با کار، فعالیت و حرفه آموزی انس یافت و کارهایی چون خیاطی، تعمیر ماشین و تعمیر رادیو و تلویزیون را فرا گرفت، بهنام پس از انقلاب در تعمیرگاه سپاه ‌پاسداران مشغول به همکاری شد.

در دوران دفاع مقدس و هجوم دشمنان به خرمشهر راه مبارزه با متجاوزان را در پیش گرفت. او با همان جسم کوچک اما روح بزرگ و دل دریایی‌اش به قلب دشمن می زد و با وجود مخالفت فرماندهان، خود را به صف اول نبرد می‌رساند تا از شهر و دیار خود دفاع کند.

چندین بار نیز به اسارت دشمن درآمد اما هر بار با توسل به شیوه‌ای خود را رهایی داد و دوباره به نبرد و دفاع پرداخت. بهنام با استفاده از توان و جسارت خود توانست اطلاعات ارزشمندی از موقعیت دشمن به دست آورده و در اختیار فرماندهان جنگ قرار ‌دهد و در یکی از مصاحبه‌هایش از پدر و مادرها خواسته بود که بچه‌های خود را اهل مبارزه و جنگ و جهاد بار آورند.

بهنام به بچه‌ها اینگونه سفارش کرده بود: از بچه‌ها می‌خواهم که نگذارند امام تنها بماند و خدای ناکرده احساس تنهایی بکند و در هر کاری خدا را فراموش نکنند و به خدا توکل کنند.

آن مبارز شجاع و پرتلاش همچنین کار رساندن مهمات به سایر رزمندگان اسلام را نیز انجام می داد و گاه آنقدر نارنجک و فشنگ به بند حمایل و فانسقه خود آویزان می‌کرد که به سختی این سو و آن سو می‌رفت، حضورش به دیگر رزمندگان روحیه می‌داد و تلاش بی‌امان و بی‌وقفه‌اش عرصه را بر دشمن تنگ می کرد.

بهنام محمدی نوجوان‪ ۱۳ساله خرمشهری در نخستین سال جنگ تحمیلی عاقبت بر اثر اصابت ترکش خمپاره در خرمشهر به شهادت رسید و شهید “فهمیده”ای دیگر شد.

مادر بهنام در بیان خاطره‌ای از این شهید آورده‌است: هنگام شروع جنگ تحمیلی بهنام‪ ۱۳سال و هشت ماه داشت، نخستین فرزندم بود. او در ۱۲سالگی به من می‌گفت می خواهم طوری باشم که در آینده سراسر ایران مرا به خوبی یاد کنند و قهرمان ملی باشم.

شهید بهنام محمدی در تاریخ ۲۸ مهرماه سال ۱۳۵۹ نزدیک فروشگاه فرهنگیان در خیابان آرش خرمشهر ترکشی به سینه‌اش اصابت کرد و شهید شد.

به علت اینکه مسجد سلیمان شهر ابا و اجدادی بهنام محمدی بود وی در این شهرستان به خاک سپرده شد ولی اکنون مدیران ارشد استان تصمیم گرفته اند پیکر مطهر این شهید را به قبرستان شهدای گمنام که محل تردد بیشتری نسبت به قبرستان گلکه است منتقل کنند تا در آنجا مکانی با شکوه بنا کنند و مردم بیشتری با فداکاری این شهید نوجوان آشنا شوند.

معاون سیاسی اجتماعی استانداری خوزستان در همین خصوص بر ضرورت برگزاری آئین با شکوه سالگرد شهادت بهنام محمدی و همچنین انتقال پیکر مقدس این شهید از گلگه مسجد سلیمان به قبرستان شهدای گمنام نفتک آن شهر تاکید کرد.

محمد علی پور موسوی افزود: فرمانداری مسجد سلیمان مکلف است ستاد بزرگداشت این شهید را تشکیل داده و بر نحوه برنامه ریزی و برگزاری این روز بزرگ نظارت و عملکرد دقیق تری داشته باشد.

وی افزود: صدا و سیمای مرکز استان خوزستان نیز باید مقدمات تهیه و تدوین فیلم و کلیپ در این زمینه را در دستور کار خود قرار دهد.

پور موسوی ادامه داد: بنیاد حفظ آثار ارزشهای دفاع مقدس نیز باید در این زمینه به انتشار خاطرات این شهید نوجوان و برگزاری جشنواره فیلم اقدام کند.

معاون سیاسی – اجتماعی استانداری خوزستان عنوان کرد: به دلیل شرایط سنی شهید، آموزش و پرورش باید در این مراسم نقش محوری داشته باشد و صدا و سیما فضا سازی مناسبی برای انعکاس این بزرگداشت فراهم کند.

وی یاد آور شد: ثبت ملی یادمان شهید بهنام محمدی نیز در دستور کار سازمان میراث فرهنگی استان قرار گیرد.

استاندار خوزستان نیز با بیان اینکه گرامیداشت خون شهیدان جنگ هشت ساله تحمیلی وظیفه ایی نیست که مختص به دوره یا زمان مشخص باشد، اظهار داشت: باید پاسداشت و گرامیداشت شهیدان پیوسته در جهت آرمانهای انقلاب و شهدا باشد.

سید محمد جعفر حجازی گفت: تهیه فیلم مستند و چگونگی شهادت بهنام محمدی و اجرای برنامه های فرهنگی و هنری در خصوص زندگی نامه شهید از اولویتهای کاری مسؤولان شهرستان مسجد سلیمان است.

حجازی افزود: امیدواریم با پرداختن به زندگینامه و به تصویر کشیدن دلاوریهای این شهید بزرگوار، شاهد تحول چشمگیری در پرداختن به مقوله مقاومت هشت ساله رزمندگان اسلام در استان شهید پرور خوزستان باشیم.

آبان ماه سال جاری و به مناسبت گرامیداشت سالروز شهادت شهید بهنام محمدی ضمن برگزاری آئین بزرگداشت با حضور مسئولان استان، پیکر مطهر این شهید ۱۳ ساله دفاع مقدس از قبرستان کلگه به قبرستان شهدای گمنام نفتک مسجد سلیمان انتقال می یابد.


باسپاس از تارنمای خبری آبادان

فیلم خاطرات تکان دهنده سید صالح موسوی از شهید بهنام محمدی

 

فرمت wmv (مخصوص کامپیوتر):                         play                     Download

فرمت 3gp (مخصوص موبایل):                             play                     Download

( لینک کلیپ صوتی خاطره ای درباره شهید بهنام به نقل از صالح موسوی )

 

با سپاس تارنمای تبیان

 

نويسنده: مانیا تاريخ: 10 آبان 1389برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

دانلود کتاب فرهنگ واژه
 

 

 

به امید روزی که همه ایرانیان با واژه های پارسی سخن بگویند نه تازی

 

نويسنده: مانیا تاريخ: 10 آبان 1389برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

پیام آریو برزن به اسکندر


 

آريو برزن

سروده اي از خانم توران بهرامي ( شهرياري )برگرفته از كتاب ديوان توران

كنون گويمت رويدادي دگر
زتاريخ ديرين اين بوم و بر
چو اسكندر آمد به ملك كيان
يكي گرد فرمانده قهرمان
به ايرانيان داد درس وطن
در اين ره گذشت از سرو جان و تن
كه فرزند نام آور ميهن است
مر آن شير دل آريو برزن است
چو اسكندر آهنگ ايران نمود
همه آگهان را هراسان نمود
جهانگستري فكرو سوداي او
جهانگيري انديشه و رأي او
چو موج شتابنده مي راند پيش
بشد كار دارا به سختي پريش
سرانجام دارا در آمد زپا
از اين بار شد پشت ايران دوتا
بسي شهر ها را سكندر گشود
به جز پارس ، چون راه دشوار بود
گذرگاه او تنگه اي بود تنگ

برای خواندن کامل این نوشته بر روی ادامه مطلب کلیک کنید


ادامه مطلب
نويسنده: مانیا تاريخ: 6 آبان 1389برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

منشور حقوق بشر کوروش بزرگ

منشور حقوق بشر کوروش بزرگ موسوم به استوانه کوروش استوانه‌ای سفالین است که در سال ۵۳۹ پیش از میلاد به فرمان کوروش دوم هخامنشی شاهنشاه ایران ساخته شده و دور تا دور آن مجموعه‌ای از سخنان و دستورات شاهنشاه به خط میخی بابلی نقش گردیده است. این استوانه که به عنوان «اولین منشور حقوق بشر» در جهان شناخته می‌شود، در پایه‌های شهر بابل قرار داده شده بوده است.

منشور حقوق بشر کوروش در موزه بریتانیا

 
منشور حقوق بشر کوروش در موزه بریتانیا
تاریخچه

اکتشاف:

در حدود سال ۱۲۸۵ خورشیدی (۱۸۷۹-۱۸۸۲) به هنگام کاوشهای باستان‌شناسی ...


ادامه مطلب
نويسنده: مانیا تاريخ: 6 آبان 1389برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

داریوش بزرگ

داریوش (به پارسی باستان: ‎DA‎‎A‎‎RA‎‎YA‎‎VA‎‎U‎‎SHA‎)، پسر ویشتاسپ، ملقب به داریوش بزرگ یا داریوش اول، سومین پادشاه هخامنشی بود. وی با کمک دیگر نجبای پارسی با کشتن گئومات مغ که به عنوان بردیا فرزند کوروش بزرگ بر تخت نشسته بود سلطنت را به خاندان هخامنشی بازگرداند. پس از آن به فرونشاندن شورشهای داخلی پرداخت. نظام شاهنشاهی را استحکام بخشید و سرزمینهایی چند به شاهنشاهی الحاق کرد. آغاز ساخت پارسه (تخت جمشید) در زمان پادشاهی او بود. از دیگر کارهای او حفر ترعه‌ای بود که دریای سرخ را به رود نیل و از آن طریق به دریای مدیترانه پیوند می‌داد. مقبرهٔ او در دل کوه رحمت در مکانی به نام نقش رستم در مرودشت فارس (نزدیک شیراز) است. شهرت او در غرب به خاطر وقوع نبرد ناموفق ایرانیان با یونانیان در مکانی به نام ماراتن، در زمان اوست.

داریوش بزرگ

 
داریوش بزرگ
 
تصویرداریوش بزرگ روی یک گلدان یونان باستان
 
تصویرداریوش بزرگ روی یک گلدان یونان باستان
 
سکه دوره هخامنشی ۴۹۰ سال قبل از میلاد
 
سکه دوره هخامنشی ۴۹۰ سال قبل از میلاد
 
وقایع زمان داریوش بزرگ

داریوش در طول ۳۶ سال پادشاهی خود اقداماتی به شرح ذیل انجام داد.

۱- فرونشانی شورشیان داخلی و استحکام قدرت مرکزی: داریوش در طول ۷ سال و ۱۹ جنگ توانست شورشیان داخلی را فروبنشاند.از جمله شورشهای انجام گرفته می‌توان به شورش عیلام و شورش بابل اشاره نمود.

۲- ساماندهی تشکیلات داخلی کشور: داریوش اهتمام فراوانی از خود برای ساماندهی تشکیلات داخلی کشور به خرج داد به طوریکه نظام تشکیلاتی که وی بنیان نهاد مدتها بعد با اندک تغییری توسط سایر حکومتها از جمله سلوکیه، ساسانیان و حتی اعراب دنبال گردید.از جمله اقدامات داریوش در این زمینه می‌توان به ایجاد راه شاهی که سارد پایتخت لیدی را به شوش پایتخت هخامنشیان وصل می‌کرد، ضرب سکه دریک، تقسیم قلمرو شاهنشاهی به قسمت‌هایی به نام ساتراپ و... اشاره نمود.

۳- لشگرکشی به سکستان: از جمله اقدامات داریوش لشگرکشی به سکستان بود که چندان توفیقی برای ایرانیان نداشت.

۴- نبرد با یونانیان: نبرد با یونانیان در مواقعی به نفع سپاه ایران بود ولی در نبرد با دولت آتن در محلی به نام ماراتن سپاه ایران مجبور به عقب نشینی گردید.

۵- جنگیدن با اقوام سیت روی رود خانه دانوب ولشکر کشی به اروپا که برای مدتی طولانی دزدان سیت را فرونشاند.

مجلس بارعام داریوش اول؛ موزه خانه زینت الملوک در شیراز

 
مجلس بارعام داریوش اول؛ موزه خانه زینت الملوک در شیراز
 
ترجمه قسمتی از کتیبه‌های داریوش
  • من داریوش، شاه بزرگ، شاه، شاه پارس، شاه سرزمین‌ها (کشورها)، پسر وشتاسب، نوه ارشام هخامنشی هستم. پدر من وشتاسب، پدر وشتاسب ارشام، پدرارشام اریارمن، پدر اریارمن چیش پیش و پدر چیش پیش هخامنش بود.
  • ما بدلیل این که از دیرگاهان از خاندانی اصیل و شاهانه بودیم هخامنشی خوانده شدیم.۸ نفر از خاندان ما پیش از این شاه بوده‌اند و من نهمین هستم. ما ۹ نفر پشت سر هم شاه بوده و هستیم. به خواست اهورامزدا من شاه هستم واو شاهی را به من هدیه داد.
  • ای که این نوشته‌ها و این نقش‌ها را که من تهیه کرده‌ام می‌بینی از آنها حفاظت و مراقبت کن.
  • اگر تا زمانی که توانایی داری از این نوشته‌ها و نقش‌ها مراقبت کنی اهورامزدا یارت باد و دودمان و زندگیت بسیار باشد و همه کارهایت مورد قبول اهورامزدا باشد.
  • امیدوارم اگر این نوشته‌ها و نقش‌ها رادر هنگام توانایی مراقبت و حفاظت نکنی اهورامزدا یارت نباشد و دودمانت تباه باشد و انچه می‌کنی اهورامزدا ضایع کند.


 

 

نويسنده: مانیا تاريخ: 6 آبان 1389برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

کوروش بزرگ

این مطلب کامل ترین مقاله در رابطه با کوروش بزرگ میباشد

کوروش دوم(۵۷۶-۵۲۹ پیش از میلاد)، معروف به کوروش بزرگ نخستین شاه و بنیان‌گذار دودمان شاهنشاهی هخامنشی است. شاه پارسی، به‌خاطر بخشندگی‌، بنیان گذاشتن حقوق بشر، پایه‌گذاری نخستین امپراتوری چند ملیتی و بزرگ جهان، آزاد کردن برده‌ها و بندیان، احترام به دین‌ها و کیش‌های گوناگون، گسترش تمدن و غیره شناخته شده‌است.

ایرانیان کوروش را پدر و یونانیان، که وی سرزمین‌های ایشان را تسخیر کرده بود، او را سرور و قانونگذار می‌نامیدند. یهودیان این پادشاه را به منزله مسح‌شده توسط پروردگار بشمار می‌آوردند، ضمن آنکه بابلیان او را مورد تأیید مردوک می‌دانستند.

آرامگاه کوروش بزرگ در پاسارگاد

  آرامگاه کوروش بزرگ در پاسارگاد


 

واژهٔ کوروش

نام کوروش در زبان‌های گوناگون باستانی به‌گونه‌های مختلف نگاشته شده است:

  • پارسی باستان: Kūruš
  • در کتیبه‌های عیلامی: Ku-rash
  • درکتیبه‌های بابلی: Ku-ra-ash
  • در زبان یونانی باستان: Κῦρος آمده‌است.
  • در زبان عبری: کورِش Koresh
  • در زبان لاتین: سیروس Cyrus؛ صورت لاتین نام کوروش به فارسی بازگشته و به عنوان نام در ایران استفاده می‌شود.

دورهٔ جوانی

تبار کوروش از جانب پدرش به پارس‌ها می‌رسد که برای چند نسل بر انشان ( شمال خوزستان کنونی {آنشان نام قدیم شهرستان ایذه می باشد} ) ، در جنوب غربی ایران، حکومت کرده بودند. کوروش درباره خاندانش بر سفالینهٔ استوانه شکلی محل حکومت آن‌ها را نقش کرده‌است. بنیانگذار سلسلهٔ هخامنشی، شاه هخامنش انشان بوده که در حدود ۷۰۰ می‌زیسته‌است. پس از مرگ او، فرزندش چا ایش پیش به حکومت انشان رسید. حکومت چا ایش پیش نیز پس از مرگش توسط دو نفر از پسرانش کوروش اول شاه انشان و آریارامن شاه پارس دنبال شد. سپس، پسران هر کدام، به ترتیب کمبوجیه اول شاه انشان و آرشام شاه پارس، بعد از آن‌ها حکومت کردند. کمبوجیه اول با شاهدخت ماندانا دختر ایشتوویگو (آژی دهاک یا آستیاگ) پادشاه ماد ازدواج کرد و کوروش بزرگ نتیجه این ازدواج بود.

تاریخ نویسان باستانی از قبیل هرودوت، گزنفون وکتزیاس درباره چگونگی زایش کوروش اتفاق نظر ندارند. اگرچه هر یک سرگذشت تولد وی را به شرح خاصی نقل کرده‌اند، اما شرحی که آنها درباره ماجرای زایش کوروش ارائه داده‌اند، بیشتر شبیه افسانه می‌باشد. تاریخ نویسان نامدار زمان ما همچون ویل دورانت و پرسی سایکس و حسن پیرنیا، شرح چگونگی زایش کوروش را از هرودوت برگرفته‌اند. بنا به نوشته هرودوت، آژی دهاک شبی خواب دید که از دخترش آنقدر آب خارج شد که همدان و کشور ماد و تمام سرزمین آسیا را غرق کرد. آژی دهاک تعبیر خواب خویش را از مغ‌ها پرسش کرد. آنها گفتند از او فرزندی پدید خواهد آمد که بر ماد غلبه خواهد کرد. این موضوع سبب شد که آژی دهاک تصمیم بگیرد دخترش را به بزرگان ماد ندهد، زیرا می‌ترسید که دامادش مدعی خطرناکی برای تخت و تاج او بشود. بنابر این آژی دهاک دختر خود را به کمبوجیه اول شاه آنشان که خراجگزار ماد بود، به زناشویی داد.

ماندانا پس از ازدواج با کمبوجیه باردار شد و شاه این بار خواب دید که از شکم دخترش تاکی رویید که شاخ و برگهای آن تمام آسیا را پوشانید. پادشاه ماد، این بار هم از مغ‌ها تعبیر خوابش را خواست و آنها اظهار داشتند، تعبیر خوابش آن است که از دخترش ماندانا فرزندی بوجود خواهد آمد که بر آسیا چیره خواهد شد. آستیاگ بمراتب بیش از خواب اولش به هراس افتاد و از این رو دخترش را به حضور طلبید. دخترش به همدان نزد وی آمد. پادشاه ماد بر اساس خوابهایی که دیده بود از فرزند دخترش سخت وحشت داشت، پس زادهٔ دخترش را به یکی از بستگانش بنام هارپاگ، که در ضمن وزیر و سپهسالار او نیز بود، سپرد و دستور داد که کوروش را نابود کند. هارپاگ طفل را به خانه آورد و ماجرا را با همسرش در میان گذاشت. در پاسخ به پرسش همسرش راجع به سرنوشت کوروش، هارپاگ پاسخ داد وی دست به چنین جنایتی نخواهد آلود، چون یکم کودک با او خوشایند است. دوم چون شاه فرزندان زیاد ندارد دخترش ممکن است جانشین او گردد، در این صورت معلوم است شهبانو با کشنده فرزندش مدارا نخواهد کرد. پس کوروش را به یکی از چوپان‌های شاه به‌ نام میترادات (مهرداد) داد و از از خواست که وی را به دستور شاه به کوهی در میان جنگل رها کند تا طعمهٔ ددان گردد.

چوپان کودک را به خانه برد. وقتی همسر چوپان به نام سپاکو از موضوع با خبر شد، با ناله و زاری به شوهرش اصرار ورزید که از کشتن کودک خودداری کند و بجای او، فرزند خود را که تازه زاییده و مرده بدنیا آمده بود، در جنگل رها سازد. مهرداد شهامت این کار را نداشت، ولی در پایان نظر همسرش را پذیرفت. پس جسد مرده فرزندش را به ماموران هارپاگ سپرد و خود سرپرستی کوروش را به گردن گرفت.

روزی کوروش که به پسر چوپان معروف بود، با گروهی از فرزندان امیرزادگان بازی می‌کرد. آنها قرار گذاشتند یک نفر را از میان خود به نام شاه تعیین کنند و کوروش را برای این کار برگزیدند. کوروش همبازیهای خود را به دسته‌های مختلف بخش کرد و برای هر یک وظیفه‌ای تعیین نمود و دستور داد پسر آرتم بارس را که از شاهزادگان و سالاران درجه اول پادشاه بود و از وی فرمانبرداری نکرده بود تنبیه کنند. پس از پایان ماجرا، فرزند آرتم بارس به پدر شکایت برد که پسر یک چوپان دستور داده‌است وی را تنبیه کنند. پدرش او را نزد آژی دهاک برد و دادخواهی کرد که فرزند یک چوپان پسر او را تنبیه و بدنش را مضروب کرده‌است. شاه چوپان و کوروش را احضار کرد و از کوروش سوال کرد: «تو چگونه جرأت کردی با فرزند کسی که بعد از من دارای بزرگ‌ترین مقام کشوری است، چنین کنی؟» کوروش پاسخ داد: «در این باره حق با من است، زیرا همه آن‌ها مرا به پادشاهی برگزیده بودند و چون او از من فرمانبرداری نکرد، من دستور تنبیه او را دادم، حال اگر شایسته مجازات می‌باشم، اختیار با توست.»

آژی دهاک از دلاوری کوروش و شباهت وی با خودش به اندیشه افتاد. در ضمن بیاد آورد، مدت زمانی که از رویداد رها کردن طفل دخترش به کوه می‌گذرد با سن این کودک برابری می‌کند. بنابراین آرتم بارس را قانع کرد که در این باره دستور لازم را صادر خواهد کرد و او را مرخص کرد. سپس از چوپان درباره هویت طفل مذکور پرسشهایی به عمل آورد. چوپان پاسخ داد: «این طفل فرزند من است و مادرش نیز زنده‌است.» اما شاه نتوانست گفته چوپان را قبول کند و دستور داد زیر شکنجه واقعیت امر را از وی جویا شوند.

چوپان ناچار به اعتراف شد و حقیقت امر را برای آژی دهاک آشکار کرد و با زاری از او بخشش خواست. سپس آژی دهاک دستور به احضار هارپاگ داد و چون او چوپان را در حضور پادشاه دید، موضوع را حدس زد و در برابر پرسش آژی دهاک که از او پرسید: «با طفل دخترم چه کردی و چگونه او را کشتی؟» پاسخ داد: «پس از آن که طفل را به خانه بردم، تصمیم گرفتم کاری کنم که هم دستور تو را اجرا کرده باشم و هم مرتکب قتل فرزند دخترت نشده باشم» و ماجرا را به طور کامل نقل نمود.[۱] آژی دهاک چون از ماجرا خبردار گردید خطاب به هارپاگ گفت: امشب به افتخار زنده بودن و پیدا کردن کوروش جشنی در دربار برپا خواهم کرد. پس تو نیز به خانه برو و خود را برای جشن آماده کن و پسرت را به اینجا بفرست تا با کوروش بازی کند. هارپاگ چنین کرد. از آنطرف آژی دهاک مغان را به حضور طلبید و در مورد کورش و خوابهایی که قبلاً دیده بود دوباره سوال کرد و نظر آنها را پرسید. مغان به وی گفتند که شاه نباید نگران باشد زیرا رویا به حقیقت پیوسته و کوروش در حین بازی شاه شده‌است پس دیگر جای نگرانی ندارد و قبلاً نیز اتفاق افتاده که رویاها به این صورت تعبیر گردند. شاه از این ماجرا خوشحال شد. شب هنگام هارپاگ خوشحال و بی خبر از همه جا به مهمانی آمد. شاه دستور داد تا از گوشتهایی که آماده کرده‌اند به هارپاگ بدهند ؛ سپس به هارپاگ گفت می‌خواهی بدانی که این گوشتهای لذیذ که خوردی چگونه تهیه شده‌اند.سپس دستور داد ظرفی را که حاوی سر و دست و پاهای بریده فرزند هارپاگ بود را به وی نشان دهند . هنگامی که ماموران شاه درپوش ظرف را برداشتند هارپاگ سر و دست و پاهای بریده فرزند خود را دید و گرچه به وحشت افتاده بود. خود را کنترول نمود و هیچ تغییری در صورت وی رخ نداد و خطاب به شاه گفت: هرچه شاه انجام دهد همان درست است و ما فرمانبرداریم.این نتیجه نافرمانی هارپاگ از دستور شاه در کشتن کوروش بود.

کوروش برای مدتی در دربار آژی دهاک ماند سپس به دستور وی عازم آنشان شد . پدر کوروش کمبوجیه اول و مادرش ماندانا از وی استقبال گرمی به عمل آوردند. کوروش در دربار کمبوجیه اول خو و اخلاق والای انسانی پارس‌ها و فنون جنگی و نظام پیشرفته آن‌ها را آموخت و با آموزش‌های سختی که سربازان پارس فرامی‌گرفتند پرورش یافت. بعد از مرگ پدر وی شاه آنشان شد.

دورهٔ قدرت

تندیس ۴ متری کورش در پارک المپیک سیدنی از سال ۱۹۴۴

 
                          تندیس ۴ متری کورش در پارک المپیک سیدنی از سال ۱۹۴۴
بعد از آنکه کوروش شاه آنشان شد در اندیشه حمله به مادافتاد.دراین میان هارپاگ نقشی عمده بازی کرد.هارپاگ بزرگان ماد را که از نخوت و شدت عمل شاهنشاه ناراضی بودند بر ضد ایشتوویگو(آژی دهاک)شورانید و موفق شد، کوروش را وادار کند بر ضد پادشاه ماد لشکرکشی کند و او را شکست بدهد.با شکست کشور ماد به‌وسیله پارس که کشور دست نشانده و تابع آن بود، پادشاهی ۳۵ ساله ایشتوویگو پادشاه ماد به انتها رسید، اما به گفته هرودوت کوروش به ایشتوویگو آسیبی وارد نیاورد و او را نزد خود نگه داشت. کوروش به این شیوه در ۵۴۶ پادشاهی ماد و ایران را به دست گرفت و خود را پادشاه ایران اعلام نمود.کوروش پس از آنکه ماد و پارس را متحد کرد و خود را شاه ماد و پارس نامید، در حالیکه بابل به او خیانت کرده بود، خردمندانه از قارون، شاه لیدی خواست تا حکومت او را به رسمیت بشناسد و در عوض کوروش نیز سلطنت او را بر لیدی قبول نماید. اما قارون (کرزوس) در کمال کم خردی به جای قبول این پیشنهاد به فکر گسترش مرزهای کشور خود افتاد و به این خاطر با شتاب سپاهیانش را از رود هالسی (قزل‌ایرماق امروزی در کشور ترکیه) که مرز کشوری وی و ماد بود گذراند و کوروش هم با دیدن این حرکت خصمانه، از همدان به سوی لیدی حرکت کرد و دژسارد که آن را تسخیر ناپذیر می‌پنداشتند، با صعود تعدادی از سربازان ایرانی از دیواره‌های آن سقوط کرد و قارون (کروزوس)، شاه لیدی به اسارت ایرانیان درآمد و کوروش مرز کشور خود را به دریای روم و همسایگی یونانیان رسانید. نکته قابل توجه رفتار کوروش پس ازشکست قارون است. کوروش، شاه شکست خورده لیدی را نکشت و تحقیر ننمود، بلکه تا پایان عمر تحت حمایت کوروش زندگی کرد و مردم سارد علی رغم آن که حدود سه ماه لشکریان کوروش را در شرایط جنگی و در حالت محاصره شهر خود معطل کرده بودند، مشمول عفو شدند.
پس از لیدی کوروش نواحی شرقی را یکی پس از دیگری زیر فرمان خود در آورد و به ترتیب گرگان (هیرکانی)، پارت، هریو (هرات)، رخج، مرو، بلخ، زرنگیانا (سیستان) و سوگود (نواحی بین آمودریا و سیردریا) و ثتگوش (شمال غربی هند) را مطیع خود کرد. هدف اصلی کوروش از لشکرکشی به شرق، تأ مین امنیت و تحکیم موقعیت بود وگرنه در سمت شرق ایران آن روزگار، حکومتی که بتواند با کوروش به معارضه بپردازد وجود نداشت. کوروش با زیر فرمان آوردن نواحی شرق ایران، وسعت سرزمین‌های تحت تابعیت خود را دو برابر کرد. حال دیگر پادشاه بابِل از خیانت خود به کوروش و عهد شکنی در حق وی که در اوائل پیروزی او بر ماد انجام داده بود واقعاً پشیمان شده بود. البته ناگفته نماند که یکی از دلایل اصلی ترس «نبونید» پادشاه بابِل، همانا شهرت کوروش به داشتن سجایای اخلاقی و محبوبیت او در نزد مردم بابِل از یک سو و نیز پیش‌بینی‌های پیامبران بنی اسرائیل درباره آزادی قوم یهود به دست کوروش از سوی دیگر بود.
بابل بدون مدافعه در ۲۲ مهرماه سال ۵۳۹ ق.م سقوط کرد و فقط محله شاهی چند روز مقاومت ورزیدند، پادشاه محبوس گردید و کوروش طبق عادت، در کمال آزاد منشی با وی رفتار کرد و در سال بعد (۵۳۸ق.م) هنگامی که او در گذشت عزای ملی اعلام شد و خود کوروش در آن شرکت کرد. با فتح بابل مستعمرات آن یعنی سوریه، فلسطین و فنیقیه نیز سر تسلیم پیش نهادند و به حوزه حکومتی اضافه شدند. رفتار کوروش پس از فتح بابل جایگاه خاصی بین باستان‌شناسان و حتی حقوقدانان دارد. او یهودیان را آزاد کرد و ضمن مسترد داشتن کلیه اموالی که بخت النصر (نبوکد نصر) پادشاه مقتدر بابِل در فتح اورشلیم از هیکل سلیمان به غنیمت گرفته بود، کمک‌های بسیاری از نظر مالی و امکانات به آنان نمود تا بتوانند به اورشلیم بازگردند و دستور بازسازی هیکل سلیمان را صادر کرد و به همین خاطر در بین یهودیان به عنوان منجی معروف گشت که در تاریخ یهود و در تورات ثبت است علاوه بر این به همین دلیل دولت اسرائیل از کوروش قدردانی کرده و یادش را گرامی داشته‌است.
 
آزادسازی یهودیان دربند و اجازهٔ بازگشت به و بازسازی اورشلیم توسط کوروش بزرگ
 
 
آزادسازی یهودیان دربند و اجازهٔ بازگشت به و بازسازی اورشلیم توسط کوروش بزرگ
 
فرزندان

پس از مرگ کورش، فرزند ارشد او کمبوجیه به سلطنت رسید. وی، هنگامی که قصد لشگرکشی به سوی مصر را داشت، از ترس توطئه، دستور قتل برادرش بردیا را صادر کرد.{ولي بنا به كتاب سرزمين جاويد از باستاني پاريزي(كمبوجيه به دليل بي احترامي فرعون به مردم ايران وكشتن 15 ايراني به مصر حمله كرد كه برديه كه در طول جنگ در ايران به سر ميبرد براي انكه با كمبوجيه كه برادر دوقلوي او بود اشتباه نشود با پنهان كردن خود از مردم به وسيله نقابي از خيانت به برادرش امتناع كرد ولي گويمات مغ با كشتن برديه و شايعه كشته شدن كمبوجيه و با پوشيدن نقاب بر مردم ايران تا مدت كوتاهي پادشاهي كرد.)} در راه بازگشت کمبوجیه از مصر، یکی از موبدان دربار به نام گئومات مغ، که شباهتی بسیار به بردیا داشت، خود را به جای بردیا قرار داده و پادشاه خواند. کمبوجیه با شنیدن این خبر در هنگام بازگشت، یک شب و به هنگام باده‌نوشی خود را با خنجر زخمی کرد که بر اثر همین زخم نیز درگذشت. کورش بجز این دو پسر، دارای سه دختر به نام‌های آتوسا و آرتيستون و مروئه بود که آتوسا بعدها با داریوش اول ازدواج کرد و مادر خشایارشا، پادشاه قدرتمند ایرانی شد.

آتوسا دختر کوروش است. داریوش بزرگ با پارمیدا و آتوسا ازدواج کرد که داریوش بزرگ از آتوسا صاحب پسری بنام خشیارشا شد.

آخرین نبرد

کوروش در آخرین نبرد خود به قصد سرکوب اقوام سکا که ملکه شان به نام تومریس, از ازدواج با کوروش امتناع ورزیده بود, به سمت شمال شرقی کشور حرکت کرد میان مرز ایران و سرزمین سکاها رودخانه‌ای بود که لشگریان کورش باید از آن عبور می‌کردند{(كوروش در استوانه حقوق بشر مي فرمايد: هر قومي كه نخواهد من پادشاهشان باشم من مبادرت به جنگ با آنها نميكنم.)اين به معني دمكراسي و حق انتخاب هست. پس نمي توان دليل جنگ كوروش با سكا ها را نوعي دليل شخصي بين ملكه و كوروش ديد چون اين مخالف دمكراسي كوروش هست. و اما جنگ با سكا به دليل تعرض سكاها به ايران و غارت مال مردم بود.}. هنگامی که کورش به این رودخانه رسید، تومریس ملکه سکاها به او پیغام داد که برای جنگ دو راه پیش رو دارد. یا از رودخانه عبور کند و در سرزمین سکاها به نبرد بپردازند و یا اجازه دهند که لشگریان سکا از رود عبور کرده و در خاک ایران به جنگ بپردازند. کورش این دو پیشنهاد را با سرداران خود در میان گذاشت. بیشتر سرداران ایرانی او، جنگ در خاک ایران را برگزیدند، اما کرزوس امپراتور سابق لیدی که تا پایان عمر به عنوان یک مشاور به کورش وفادار ماند، جنگ در سرزمین سکاها را پیشنهاد کرد. استدالال او چنین بود که در صورت نبرد در خاک ایران، اگر لشگر کورش شکست بخورد تمامی سرزمین در خطر می‌افتد و اگر پیروز هم شود هیچ سرزمینی را فتح نکرد. در مقابل اگر در خاک سکاها به جنگ بپردازند، پیروزی ایرانیان با فتح این سرزمین همراه خواهد بود و شکست آنان نیز تنها یک شکست نظامی به شمار رفته و به سرزمین ایران آسیبی نمی‌رسد. کورش این استدلال را پذیرفت و از رودخانه عبور کرد. پیامد این نبرد کشته شدن کورش و شکست لشگریانش بود.تو مریس سر بریده کوروش را در ظرفی پر از خون قرار داد و چنین گفت: «تو که با عمری خونخواری سیر نشده‌ای حالا آنقدر خون بنوش تا سیراب شوی» پس از این شکست، لشگریان ایران با رهبری کمبوجیه، پسر ارشد کورش به ایران بازگشتند. طبق کتاب «کوروش در عهد عتیق و قرآن مجید» نوشته دکتر فریدون بدره‌ای و از انتشارات امیر کبیر کوروش در این جنگ کشته نشده و حتی پس از این نیز با سکاها جنگیده‌است. منابع تاریخی معتبر در کتاب یادشده معرفی شده‌است.

 منشور حقوق بشر کوروش

استوانه کوروش

 
                                                استوانه حقوق بشر کوروش بزرگ
 

استوانه کوروش بزرگ، یک استوانهٔ سفالین پخته شده، به تاریخ ۱۸۷۸ میلادی در پی کاوش در محوطهٔ باستانی بابِل کشف شد. در آن کوروش بزرگ رفتار خود با اهالی بابِل را پس از پیروزی بر ایشان توسط ایرانیان شرح داده‌است.

این سند به عنوان «نخستین منشور حقوق بشر» شناخته شده، و به سال ۱۹۷۱ میلادی، سازمان ملل آنرا به تمامی زبانهای رسمی سازمان منتشر کرد. نمونهٔ بدلی این استوانه در مقر اصلی سازمان ملل در شهر نیویور‌ک نگهداری می‌شود.

ذوالقرنین

درباره شخصیت ذوالقرنین که در کتابهای آسمانی یهودیان، مسیحیان و مسلمانان از آن سخن به میان آمده، چندگانگی وجود دارد و این که به واقع ذوالقرنین چه کسی است به طور قطعی مشخص نشده‌است.

کوروش سردودمان هخامنشی، داریوش بزرگ، خشایارشا، اسکندر مقدونی گزینه‌هایی هستند که جهت پیدا شدن ذوالقرنین واقعی درباره آنها بررسی‌هایی انجام شده، اما با توجه به اسناد و مدارک تاریخی و تطبیق آن با آیه‌های قرآن، تورات، و انجیل تنها کوروش بزرگ است که موجه‌ترین دلایل را برای احراز این لقب دارا می‌باشد. شماری از فقهای معاصر شیعه نیز کوروش را ذوالقرنین می‌دانند. آیت الله طباطبایی، آیت الله مکارم شیرازی و آیت الله صانعی از معتقدان این نظر هستند

 

 

 

 

نويسنده: مانیا تاريخ: 6 آبان 1389برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

آرتمیس _ نخستین بانوی دریانورد در دوره هخامنشی

درمطلب امروزبه معرفی نخستین بانوی ایرانی دریانورد دردوره هخامنشی

می پردازیم
 

artemis (آرتمیس)نخستین بانوی ایرانی بود که در حدود 2480 سال پیش فرمان دریاسالاری خود را از سوی خشایار شا هخامنشی دریافت کرد.

آرتمیس نخستین بانویی که در تاریخ دریانوردی در جایگاه فرمانده دریایی قرار گر فت در سال 484 پیش از میلاد فرمان بسیج دریایی برای شرکت در جنگ با یونانیان توسط خشایار شا هخامنشی صادر شد. آرتمیس فرماندار سرزمین کاربه با پنج فروند کشتی جنگی که خود فرماندهی آنها را در دست داشت به نیروی دریایی ایران پیوست در این نبرد ایران موفق به تصرف آتن شد. در این نبرد نیروی زمینی ایران 800 هزار پیاده و 80 هزار سواره تشکیل شده بود. نیروی دریایی ایران دارای 1200 کشتی جنگی و 300 کشتی ترابری بود.

آرتمیس در سال 480 پیش از میلاد در جنگ سالامین که بین نیروی دریایی ایران و یونان در گرفت شرکت داشت و دلاوری های بسیاری از خود نشان داد. او همیشه مورد ستایش دوست و حتی دشمن قرار داشت. اودر نبرد سالامین در دشوارترین شرایط جنگ با دلیری و بی باکی کم مانندی توانست بخشی ازنیروی دریایی ایران را از خطر نابودی نجات دهد به همین دلیل بود که او به افتخار دریافت فرمان دریا سالاری از سوی خشایار شا رسید. 

در دهه چهل خورشیدی یک ناو شکن با نام آرتمیس پاسداری از خلیج فارس را برعهده گرفت.

نويسنده: مانیا تاريخ: 6 آبان 1389برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

پیشینه ی نماز در ایران(برگرفته از تارنمای مهتاب دختر پارسی)
ایرانیان پیش از اشو زرتشت هم عبادتی به پیشگاه خداوند یکتا انجام می دادند که آن را نماز می خواندند . ایرانیان باستان سه گاه شبانه روز ، یعنی بامداد و نیمروز و شامگاه ، برای نماز و عبادت اهمیت می گذاشتند . آنان روز را به دو بخش تقسیم می کردند : یکی صبحگاه یا « هاون » ، تحت حمایت میثره ، و دیگری ، شبانگاه یا « اٌورزَیره » (نام فرشته اي) که تحت حمایت برادر اهورایی وی ، یعنی آپم نپات قرار داشت . به نظر می رسید شب ، سومین بخش را تشکیل می داد که آن را اَیویسرٌوشرَه(نام فرشته اي)  می نامیدند و این بخش از آن روان های مردگان بود ظاهراً زرتشت دو بخش دیگر هم در این شبانه روز قرار داد و پیروانش را ملزم کرد که طبق آن ، پنج بار در روز نماز بخوانند .

پنج گاه نماز زرتشت در شبانه روز :

     اشو زرتشت برای پیروانش پنج گاه نماز در شبانه روز تعیین کرد . بسیار جالب توجه است که نماز کیش باستان از حیث اوقات پنجگانه و سایر شرایط و آداب و رسوم شباهت زیادی به نماز مسلمانان دارد .

     اوقات نماز و شرایط آن در دین زرتشت « مزدیسنی » در شبانه روز پنج قسمت تقسیم شده و هر کدام به نام فرشته ای، نماز خواصی دارد .

1-   هاون گاه ، Havangah ، وقت آن از بر آمدن خورشید است تا نیمروز .

2-   رپیت وین گاه ، Repithwingah   ، موقع آن ظهر است تا3 تسو (ساعت) بعد از نیمروز .

3-  ازیرین گاه ، Oziringah  ، از سه ساعت بعد از ظهر شروع می شود . تا اول شب و پیدا شدن ستاره خاتمه می یابد .

4-   ایویس روتریمگاه ، Aiwisruthrmgah  ، وقت آن از اول شب است تا نیمه شب .

5-   اشهین گاه ، Ushahingah  ، وقت آن از نیمه شب است تا بر آمدن خورشید  

شرایط نماز در دین زرتشت :

1-   پاک کردن تن از هر گونه کثافت و نجاست .

2-  پاک کردن لباس از هرگونه پلیدی ، نسا « تن مرده و لاشه حیوانات و هر چیزی که بدان پیوسته باشد » و هیرنسا  « چیزی است که از ذیروحی جدا شده باشد ، مانند خون ، ناخن ، موی و امثال آنها .

3-   در برداشتن  سدره و کشتی (لباس زرتشتيان)

4-   شستن دست و صورت که وضو نامیده می شود .

5-  پاک بودن جای نماز از هر گونه پلیدی و نسا و هیرنسا ( اطراف محل نماز تا چهل گام یا حداقل سه گام باید پاک و تمیز باشد .)

6-   محل نماز به زور از کسی گرفته نشده باشد یا از پول دزدی خریده نشده باشد .

ترتیب وضو در دین زرتشت :

    وضو یکی از مقدمات نماز است که باید هر نماز خوانی قبل از شروع نماز خویش باید آن را به جا آورد تا با پاکیزگی کامل در پیشگاه خداوند بزرگ حاضر شد ،در دین زیبای زرتشت ، نماز گذار قبل از خواندن نماز باید خود را توسط وضو از تمام ناپاکی ها و پلیدی ها پاک گرداند . در صورتی که آب نباشد و یا به علتی استعمال آب مجاز نباشد ، در این صورت دستها را سه بار به روی خاک تمیز می زنند و سپس به صورت و پشت دست می کشند .
(ترتيب وضو و انجام آن و همچنين تيمم در اسلام از روي دين زرتشت كپي برداري شده است !)
 هر زرتشتی وظیفه دارد برای انجام دادن وضو این قوائد و اصول را رعایت کند . اول دستها را تا مچ و صورت را تا بنا گوش و زیر زنخ و بالای پیشانی و نیز پاها را تا قوزک سه بار با آب تمیز خوب شستشو می دهند . آنگاه دعای دست و رو شستن را که سروش باج نام دارد می خوانند و به نو کردن کُشتی (باز و بسته کردن کشتی) پرداخته پس از آن شروع به خواندن نماز می کنند .هنگام وضو کردن دعایـی به نام سروش باج می خواننــد  .

پرستش سو (قبله)در آیین زرتشتی :

    خداوند در مکانی مشخص نیست که آدمی بتواند رو به سوی او نهد و عبادت کند ، زیرا که خداوند در همه جای هستی چه در کوه و چه دریا و چه در قلب ها و... به هر جا که رو نهی خداوند آنجاست . قبل از آنکه قــرآن  با صـراحـت کعبـه را مـحل قبله گـاه مسلمانان بنامـد . خـداشناسان در ادیان هایی آسمانی بـرای اینکه قبله ای واحد برای اعلام وحدت در میان امت خویش داشته باشند ، یکی از عناصر بزرگ و زیبای طبیعت را نشانه بزرگ اهورامزدا دانسته و آن را قبله گاه خویش برای اظهار بندگی به پیشگاه خداوند می دانستند . که دین زرتشت نیز از این قائده مستثنی نیست .

     پرستش سو (قبله) در کیش مزدیسنی از لحاظ اینکه نمی توان برای خدا حدود و جهتی را در نظر گرفت از این رو موقع نماز خواندن ، به سوی نور وروشنایی از قبیل آفتاب و ماه و چراغ و آتش روی می کنند . همانگونه که گفته شد ، زرتشتی ها به سوی نور و روشنایی می ایستند و نماز می خوانند و برداشت آنها از نور و روشنایی چنین است :
     فروغ نور و روشنایی ظاهر نموداری از نور و روشنایی عالم حقیقت و معنویت می باشد و در طراوت روح و دل اثری بس بـزرگ دارد و انسـان را به تجلیـات انوار خـدایـــی متوجـه می سازد . تمام آفریدگان به نور نیازمند هستند ، همان گونه که حیوانات با بهرگیـری از نــور زنده اند و نباتات از نور زندگی می گیرند ، چنانکه اگر گلدانی را پشت پنجره بگذاریم ، پس از چند روز می بینیم که برگها و شاخه های آن به سوی نور متمایل می شود . در کتاب های مقدس دینی خداوند همیشه خود و پیامبران خود را نور معرفی می کند به برخی از پیامبران بنی اسرائیل خداوند به چهره آتش و نور نمایان می شود .

ترجمه نماز زرتشتی :
نماز اول – به خشنودی اهورامزدا – به نام خداوند بخشایندة بخشایشگر مهربان پاکی و راستی بهترین نیکویی است و هم مایة سعادت است ، سعادت از برای کسی که راست و خواستار بهترین راستی است .

نماز دوم – به خشنودی اهورامزدا – به نام خداوند بخشایندة بخشایشگر مهربان همان گونه که سردار دنیا (اهو) توانا و نیرومند است به همان اندازه سردار دین (رتورد) نیز به مناسبت پاکی و اشویی خویش نیرومند است موهبت اندیشة نیک (وهومن) لقب کسی است که برابر خواستة مزدا رفتار کند . سلطنت اهورایی ویژة کسی است که درویشان . بینوایان را دستگیری کند .

نماز سوم – مزدااهورا آگاه است از آن کسی که (چه مرد و چه زن) در میان موجودات ستایشش بیشتر و بهتر است ، به حسب راستی ، این چنین مردان و این چنین زنان را می ستاییم.

 
نويسنده: مانیا تاريخ: 5 آبان 1389برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

نظمی زیبا از یک هم میهن(برگرفته از تارنمای اشکان)

اگر ايران به جز ويران سرا نيست

                                   من اين ويران‌سرا را دوست دارم.

اگر تاريخ ما افسانه ‌رنگ است

                                   من اين افسانه‌ها را دوست دارم.

نواي ناي ما گر جانگداز است

                                   من اين نای و نوا را دوست دارم.

اگر آب و هوایش دلنشين نيست

                                  من اين آب و هوا را دوست دارم.

به شوق خار صحراهای خشک‌ش

                                 من اين فرسوده ‌پا را دوست دارم.

من اين دلکش زمين را خواهم از جان

                                  من اين روشن ‌سما را دوست دارم.

اگر بر من زايراني رود زور

                                 من اين زورآزما را دوست دارم.

اگر آلوده‌ دامانيد، اگر پاک

                               من اي مردم، شما را دوست دارم.

نويسنده: مانیا تاريخ: 5 آبان 1389برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

بوته جغه نماد اشوزرتشت وپایداری ایرانیان در برابر تازیان.(برگرفته از تارنمای مهتاب دختر پارسی)
امروز ميخوام در مورد نقش بوته جغه كه يك نماد ايرانيه براي شما دوستان گل مطلب بذارم

http://t3.gstatic.com/images?q=tbn:LToztE2IQA8SCM:http://alizadeh.8k.com/kerman12%5B1%5D.jpg&t=1

اين نقش يكي از گرانبهاترين نماد هاي به جا مانده از نياكان ماست . نقشي كه ريشه در دل فرهنگ ما داره و با قلب تاريخ تپنده تا به امروز به روشني به زندگي ادامه داده . اين نقش توي خونه تمام ايراني ها وجود داره ؛ نگاهي كوتاه به قالي هاي زيباي ايراني بندازين ! چند صد تا بوته جغه ميبينين ؟

http://t3.gstatic.com/images?q=tbn:5Y7TPfkZZfCrWM:http://www.alizadeh.8k.com/Band.jpg&t=1


http://t3.gstatic.com/images?q=tbn:4tn3n3Hztj_TiM:http://www.inn.ir/iran_media/image/2008/12/733471208_orig.Gif&t=1

جغه به معني تاج افسر ، يا هر چیزتاج مانند که به کلاه نصب کنند.( فرهنگ معین ) جیغه : زیور مرصع ازگوهر که مردان بر سردستار وکلاه و زنان بر چار قد زنند . ( فرهنگ نفیسی ) معنی لغوی بوته، یک   دسته برگ است.ساده ترين شكل اين نماد شباهت زياد به برگ دندانه دار داره

http://t3.gstatic.com/images?q=tbn:HMSXWfhs6X6bjM:http://www.ichodoc.ir/p-a/CHANGED/26/Images/26_34_1.jpg&t=1

اما معني واژگاني بوته جغه ! اينكه اين واژه از كجا اومده و چرا به عنوان يه نماد از هزاران سال پيش در كشومون ايران نماد ايراني به شمار مي آمده ؟

نام ديگر این نقش « سرو مینوسپنت » مي باشه، بر باورهاي باستانی نماد فنا ناپذیری است.ايرانيان باستان باور دارشتند که این سرو مربوط به نور ایزد اهورا مزداست وحتی مربوط به شخص اشو زرتشت است این سرو را زرتشت از بهشت آورده ودر کاشمر یا کشمیر کاشته گروهی نیز بر این باورند که زرتشت  پس از مرگ به قله کوهی بردند و او به سرو در آمد  بر اساس داستاني دیگر ، ما مواجه با سروی از بهشت هستبم که توسط زرتشت در کاشمر ( ترشیز  ) کاشته شد که بعدها بلند ترین سرو جهان گردید ودر ادامه اين داستان آورده شده که درخت مزبور آنقدررشد کرد و بزرگ شد که تا آن هنگام کسی سروی بدان بلندی ندیده بود . ولی این درخت به دستور خلیفه متوکل بالله در سال 861 بعد از میلاد قطع شد و تکه های آن را به سامراء حمل کردند ولی قبل از رسیدن درخت به محل مذکور خلیفه توسط پسرش به قتل رسید .

http://picdozer.com/thumb-29E7_4B3B9E77.jpg

بته نمادي تزئینی است که ریشه ای بسیار غنی و پیچیده در ایران دارد که به شکل شعله آتش ، میوه ، درخت کاج ، سروی خمیده ، مرغی که سر درسینه فرو برده ، زاهدان ماد ر ویا زنی که چادر به سر دارد و سر در گریبان فرو برده است

بته مظهر رمزی شعله آتشکده های زرتشتی است . سرو نماد ايرانيان است و در پارسه (يا همون تخت جشميد)  روي نگاره هاي سنگ تراشي شده سروهاي زيادي ميبينيم كه نماد ايران مي باشد اما سرو خميده يا همان بوته جغه نماد ايستادگي در برابر دشمنان ايران است

بوته جغه يعني ايراني سروي است مه خم ميشود اما هيچگاه نمي شكند

هنگام هجوم و تجاوز اعراب به ايران يكي از نمادهاي استقامت بوده و به عنوان سمبل ايستادگي و پايمردي

در برابر عرب ايستاديم

كشته شديم

از زبان و فرهنگ مون پاسداري كرديم و حتا اسلام رو هم به شكل جديد شيعه ...

درود بر ايرانيان

http://www.jadidonline.com/files/userfiles/image/multimedia/120407-paisley2-258.jpg

در جاهای بیشتری به سروی که تارک آن از باد خم شده و نماد رمزی شعله مذهب زرتشت ، بيان گردیده  . 

بوته در دوران هاي گذشته به چه شكلي بوده ؟

بته ای که ازهزاره هشت قبل از میلاد تا دوره هخامنشی درهنرها به کار برده می شود، بیشتر بته بادامی بود و تعداد کمی از آنها خمیده هستند . از نمونه های یافته شده که شاید اولین بته مشاهده شده در تاریخ هنر ایران است ، نمونه ای که یافته شده در پیکر کنده های آشوری ایلامی متعلق به سه هزار فبل از میلاد است و گلدانی را می بینیم که دو عدد برگ بته مانند از آن آویزان است .

 این بته ها ساده و بدون تزئین هستند . نقشه برجسته مذکور هم اکنون در موزه بغداد است سرو به صورت نگاره بته ای فرآینده ای است بسیار طولانی و پر پیچ وخم که قابل تفکیک به مراحل قبل از اسلام و بعد از اسلام است . وجه تمایز مرحله یکم در منزلت خاص سرو بوده به عنوان درخت مفدس و یک مظهر رمزی ، مذهبی و نشانه ای ازخرمی و همیشه بهاری و نیز مردانگی که سر آغاز آن هنر ایلامی - عاشوری و سرانجام آن هنر ساساني است اما پس از اسلام مفهوم مقدس خود را از دست داده و صرف یک نقش سنتی در هنر ها به کار می رود (اگر تازي مسلمون ميدونست اين نقش به چه معني است اكنون چيزي ازش نمي موند اما چون اين نقش منصوب به اشوزرتشت ميباشد هزاران سال بعد از اين هم ميمونه !)

 هخامنشی : بر روی حجاری های ، و جامه های مختلف طلایی ، وسایل رزم ، گلدان و زینت آلات می توان دید که بته ها در این دوره کم کم خمیده می شوند . اشکانی : نمونه های بسیار کمی از آثار هنری و متنوع ایرانی در دست است . در نقوش دوره اشکانی طراحی برگه با دم برگی بسیار نازک شبیه بته جقه دیده شده است

 ساسانیان : در این دوره تنوع آثار را می توان در ظروف نقره ای و طلایی ریتون ، شمشیر ، انواع بافته ها ، معماری ، کچ بری و زیورآلات می توان دید دراین دوره درزمینه نقوش بته جقه ای بیشتر  از فرم بته های دیگراستفاده شده و تنوع فرم بسیاراست .  فرم بادامی سرو کاج خرمی و ...  قابل توجه است که حتی علامت مخصوص ساسانیان نیز بر طبق نظر برخی مورخان و محققان از فرم بته گرفته شده و بیشتر توجه هنر مندان این دوره استفاده از جقه در طراحی اشکال دیگر است مانند بال و پر پر ندگان و ایجاد تر نج از تر کیبات بته جفه ای در حجاری های طاق بستان در دوره ساسانی حدود ششصد میلادی در اطراف نقش یک سیمرغ تزئیناتی مشاهده می گردد که بسیار شبیه به طرح بته جقه یا همان سرو که تارکش را باد خم کرده است وجود دارد .

http://img2.allposters.com/images/OWP/33306D.jpg

قابل ذکر است که این نقوش بر روی جامه شاه که سوار بر اسب است ، نیز نقش گردیده بنا براین نقش بر روی پارچههای آن دوره استفاده شده است و همین طور در طرح آنتی نوئه قوچ ( سئو 6- 6 میلادی ) از گورستان زیر زمینی انتی نوئه در مصر دو قطعه بافته به دست آمده که نقوش برگ مانندی شبیه به بته جقه اطراف این قوچ نمایان است . در دوره ساسانی نقش بته با طرح جانوران است.

صفویه : نمونه های منسوج این عهد همچون قطعاتی از پارچه زری سده 11 از لحاظ تجسم مراحل اساسی دگردیسی سرو به بته و تبدیل شدن آن به شکل دیگر اهمیت به سزا دارد . از این دوره به بعد کم کم درخت سرو پیش از پیش تحلیل رفته و تنها قالب تهی شده آن بر جا مانده و در کنار آن بته منقش در کار ظاهر شدن است و این هیئت و حالتی لست که در آن همه انواع نقش مایه بته ای پشت هم می آیند . بر روی قالی های شاه عباس دوم ( یعنی نیمه اول قزن یازده ) نقش سرو را می بینیم . در این دوره بته ها تز ئینات ریزی دارند و مزین به نقوش خطاطی هستند افشار و زند : در این دوره به علت نا بسامانی ها آ ثار کمی بر جای مانده و تنها بر روی تعدادی از قالی ها ، پوشش زین اسب و خورجینها و ، ویزه های به دست آمده طرح بته بر روی انها استفاده شده است

 قاجاریه : بته های این دوره بیشتر به بته میری یا سرابندی شباهت دارد و اثر رابطه متقابل سرو و نگاره ها معروف به بته جقه را نمایان می سازد . این سرو در ابتدا به صورتی بوده که باغی را در خود جای می داده است و حلت درونی _ برونی آن و رابطه محیطی و محاطی آن کم کم تغییر کرده و به صورت بته جقه ای در آمده است .

 پهلوی تا اكنون : در این دوره به علت شکاف عمیقی که میان طرحهای سنتیو هنر مندان معاصر افتاده دیگر چون گذشته نقش مایه های جاوید و سنتی را نداشته ایم اما بر خی هنر مندان بومی وابستگی عمیقی از نظر فر هنگی و اقتصادی به هنر های جاوید و سنتی داشتندو سبک و هنر خود را در این دوره متلاطم حفظ کرده اند . با شد یک بار دیگر هنر مند خود رادریابد و هنر اصیل ایرانی از زیر خروارها خاک دوباره سر بر آورد و همچون اعصار و قرون طلایی کذشته بدر خشد وباز هم هنر مندان و انسان هایی نیک _ چون معنی لغوی هنر یا هونر انسانهای نیک در این عرصه هنر گام بر دارند

همين امروز يه مانتو خريدم كه دو تا بوته جغه روش داره

http://t0.gstatic.com/images?q=tbn:H1E491xYcqwIUM:http://kamyaran.110mb.com/img/32.jpg&t=1
نويسنده: مانیا تاريخ: 5 آبان 1389برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

درباره وبلاگ

آزادگان پارسي براي دوستي دوباره با تمدن و فرهنگ پارسي خود و مبارزه با کينه توزان سرزمين اجداديمان همراه و همصدا شويد

نويسندگان

لينکهاي روزانه

آخرين مطالب ...

» قومیت های ایران همه آزادند بخوانند!!
» عجایب معماری جهان باستان
» کوه آتش رامهرمز
» بدبینی ایرانیان نسبت به حکومت عمر
» فرمان به آرتش ایران: پیش به سوی قسطنطنیه
» نوزدهم آبان سال 518 پیش از میلاد: گشایش آبراه دریای سرخ به رود نیل
» موزه مولانا، پرجاذبه‌ترين مقصد گردشگري ترکيه
» آشنایی با سرداران ایران
» کتله خور، بهشت ناشناخته ایران
» گزارش تصویری و معرفی قلعه‌ی صخره‌ای بهستان
» شناسايي سکونت‌گاه انساني در کوه‌هاي نقش رستم
» چرا ما ایرانیان برای تخریب آثار بی تابی می کنیم؟
» بنای گور دختر * تنگ ارم * برازجان * استان بوشهر
» تپه باستانی دوزین
» مردی که هیچ گاه، سر خم نکرد
» کشف نخستین سنگ نگاره های باستانی در مازندران
» کشف بقایای یک کوره و آثار معماری در کاوش های بازگیر
» سروده دکتر بادکوبه ای در ستایش فردوسی
» نامه بزرگمهر به انوشیروان
» قلعه بابک خرمدین
» داستانی زیبا درمورد کوروش کبیر!
» سورنا و پيرزن
» با آثار باستانی ایرانی در موزه لوور پاریس آشنا شوید
» قنات 2500 ساله گناباد یکی از عجایب تمدن ایران
» غار عظیم کتله خور؛ زیباترین غار جهان (تصویری)
» پالنگان؛ روستایی زیبا اما فراموش شده
» قصری كه برای شیرین بنا شد!
» کتله خور، بهشت ناشناخته ایران (+عکس)
» نمونه اشیاء مکشوفه مسیر دیوار بزرگ گرگان
» مردی که هیچ گاه، سر خم نکرد